گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

یک روز خوب کنار دریا(!)

دیروز بابا مهدی یه طور برنامه ریزی کرد تا سه شنبه روز وقتش خالی باشه و مارو ببره دریا(!)سد اکباتان .البته چند سال پیش بابا مهدی ما رو برد کنار سد یه جای عالی ولی ما از تو روستای یلفان رفتیم و بعد اون راه و بستن تا اینکه این دریا رو هفته پیش خاله سپیده اینا رفته بودن و عکس گرفته بودند و ما هم از بابا خواستیم تا مارو ببره اونجا.خدا روشکر مامان جون اینا همیشه پایه تفریح هستند .خاله اینا هم اومدن.خیلی خوش گذشت.نهار ماهی کباب برده بودیم .خیلی خوب بود.انقد گرسنه بودیم که یادمون رفت عکس بگیریم و زود خوردیمش.خانم گل نسای شیطونم که سر نهار غذای خودشونو بلوکه کرده بودند و عین موش یواشکی دستشو میکرد تو غذای من بنده خدا و همه چی و بهم زده بود یا ماهیم غ...
23 ارديبهشت 1394

تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید؟

اول همه از چهارشنبه سوری براتون بگم بابا مهدی طبق معمول هر سال یه کم زودتر از مغازه اومد اونشب عمه زهره و خاله سپیده شام خونه ما بودن.دایجون یه بسته ترقه هم آورده بود بابا 10 اومد تا شام بخوره زنگ زدیم مامانجون اینا هم از خونه مامانی بیان خونه ما با خاله معصومه اومدن آخ بارونی هم بود که نگو بعد شام بابا مهدی و عمو اکبر رفتن بیرون کوزه روشن کنن که به جای کوزه نمیدونم چی زدن که صدای انفجار داد.سریع رفتم بیرون جل و پلاس جمع کردم حاضر شدیم و با ماشین رفتیم پارک اعتمادیه یه ذره ترقه زدن وکوزه روشن کردن و حسابی خیس شدیم و اومدیم خونه:گل نسا خانوم رو بابا جون برای بیرون رفتن دارن حاضر میکنن .حالا معلوم نیست از همه بیشتر کدومشون هول بیرون رفتن دارن؟...
29 فروردين 1394

چه عجب ازینورا!!!تازه چه خبر؟!!!

سلام خانومم امروز 29 امه و من از سیزدهم قراره بیام برات ما وقع تعطیلات و بنویسم که نشده.از همه دوستان هم ممنون هم بابت سرزدنشون هم بابت تبریکاتشون...سعی میکنم خلاصه نشه ولی مامانی به تفصیل هم نمیششه میگن قربون خونی که یه شب ازش بگذره.عیب نداره مامان جونم مهم اینکه شما از شر این ویروس سرماخوردگی راحت شدی و خوب خوب شدی البته گاهی سرفه میکنی ولی خدا رو شکر خوراکت برگشته و مثل قبل هرجا میرم دنبال سرم میای و شیطونی میکنی مثلا همین امروز من دیگه انقدر خونه جارو زدم خسته شدم اول همه گلی نون سوخاری خرد کردی تو آشپزخونه بعدم که من سرگم غذا شدم ظرف نمک و برداشتی و بدو دویدی تو حال و کلی بزر نمک پاشیدی تو خونه.کلی موانع گذاشتم جلوی ظرف نمک و روغن و زرد...
29 فروردين 1394

آخرین شب سال

سلام مامان جونی امشب آخرین شب سال 93 هست و من نمیتونم بخوابم علتش هم بماند....! باعث خیر شد که من بیام و برای شما بنویسم که امروز چقد تاتی کردی خانومم.خودت نمیدونی چه ذوقی میکنی .اگه هول نشی و با تمرکز بری قشنگ طول اتاق میری و بر میگردی.مامان جونم وقتی دستتو از مبل ول میکنی و آروم آروم میری سمت وسط اتاق درست یاد حس خودم می افتم وقتی که آروم دستمو از کنار استخر ول میکردم و آروم میرفتم وسط استخر!روز بروز بهتر پیشرفت میکنی.یکی از سرگرمیات اینه که دست مامانو بگیری و تاتی تاتی کنون دور خونه رو بچرخی.قربون اون راه رفتنت برم که گاهی اوقات بدون اینکه بخوای  دنده عقب  حرکت میکنی.روز بروز شیطونی هاتم بیشتر شده .این شبا که بابا مهدی دیر می...
29 اسفند 1393

تولد

نی نی کوچولو گل به سر ،الان درست یه سال داره... همیشه توی دهنش یه شیشه نه پستونکه نی نی کوچولو فقط کمی بزرگتر از عروسکه امروز 15 بهمن و درست یک سال پیش چنین زمانی گل نسای ما پاشو تو خونمون گداشت.خوش اومدی عزیزم.الان میخوام یه ذره از پارسال بگم بعد هم یه کم از جشن تولد خوبی که بابا مهدی و مامان نسیبه برای گل خوشگل زندگیشون گرفتن.... 15/بهمن/92 همان نما 15/بهمن/93 گل نسای ما بعد از اولین استحمام شب هفتم دکتر به ما مزده داده بود که خانوم کوچولو 12 بهمن تشریف فرما میشن.اما شنبه 12ام اومد وخبری از خانومی نشد؛خانم دکتر خطیبیان معتقد بود خطری نیست اما اگه دوست داری یه NSTبده همونجا تو مطب انج...
15 بهمن 1393

روزوئلا یا سرخک؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گل نسا خانم تا اونجا پیشرفته بود که اولین دندونشون جوونه زد ولی خوب چیزی از نق زدن وغر غرا کم نشد کهجیغ شبانه و تب وبیقراری هم بهش اضافه شد.بطوری که این تازه مادر این چیزا ندیده رو کاملا مستاصل کرد و به گریه انداخت.پنجشنبه عصر در معیت امیر حسین خان که کخه کخ میکردن و یک خروار شانس من باب یافتن جای پارک و عدم انتطار در مطب پزشک و البته داروخانه که بی شک به برکت وجود این دوطفل کوچک بود سری به دکتر سبزه ای زدیم.ولی ایشون معتقد بود که بعضی بچه ها سخت دندون در میارن همه چی روبراهه و فقط ما باید کمی صبور باشیم .جمعه صبح از قرار روزی بود که ما باید خونه رو به مدت دوشب تخلیه میکردیم تا بابا مهدی دوتا امتحانش رو پشت سر بگذاره.ما هم پیش...
18 دی 1393

خدایا شکرت!یه شکوفه کوچولو اول زمستون جوونه زده!

خبر بدین به نوندان گل نسا درووده دندان.پریروز نغمه با خانواده اومده بودن اینجا برای دیدن گلی خانم.خونه مامانی رفتیم عمو حسین و خاله معصومه اینا بودن چشمتون روز بد نبینه گل نسا انقدر گریه کرد که نگور.ژریه که چه عرض کنم جییغ میکشیدو حسابی غریبی میکردازونجا رفتیم خونه خاله سپیده و گلی خانم دوباره شد همون فرشته کوچولویی که الان بغلم نشسته و هی میخواد به کیبورد انگشتشو برسون وقتی نمیشه میخواد زیر لپ تاپو ببینه.گذشت تا دیروز بعد از نهار  یهو دلم خواست به دندوناش سرکی بکشم که یه دفعه جیغم رفت هوا که بابا بیا گل نسا مون دندون دراورده.کلی با گل نسا خوشحالی کردم خودشم متوجه خبر خوش شده بود و حسابی شادمان بود.شب خونه عمه مریم دعوت داشتیم ماما...
8 دی 1393

بیست و هشتم امسال

سلام امشب شب بیست و هشتم ماه صفر و شب ارتحال حضرت ختمی مرتبته...به قمری بخوایم حساب کنیم فردا تولد امیر حسینه.چقدر مامان عشرت دوست داشت امیر حسین بعد از تموم شدن ماه صفر به دنیا بیاد که خب...اما حالا امسال باز تو یه چنین روزی یه پسر دیگه اومده محمد ماهان یا فتح الله اش هنوز معلوم نیست ولی مامان عشرت و دوباره عمه کرده.پسر دایی جعفر به دنیا اومده.اون اسما رو هم محمد حسان خان داداش بزرگ تو برهه های مختلف شکل گیری نینی بهش داده.راستی سونو  به عمه مریم هم گفته احتمالا نی نیش دختره!!!!!!!!!!امیر علی خوشحاله که قراره یه خواهر ناز مثل گل نسا خانمی داشته باشه.خدایا به حق این شب عزیز و به حرمت آبروی پیامبرت از همه نی نی کوچولوهای دنیا م...
30 آذر 1393