آخرین شب سال

سلام مامان جونی امشب آخرین شب سال 93 هست و من نمیتونم بخوابم علتش هم بماند....!

باعث خیر شد که من بیام و برای شما بنویسم که امروز چقد تاتی کردی خانومم.خودت نمیدونی چه ذوقی میکنی .اگه هول نشی و با تمرکز بری قشنگ طول اتاق میری و بر میگردی.مامان جونم وقتی دستتو از مبل ول میکنی و آروم آروم میری سمت وسط اتاق درست یاد حس خودم می افتم وقتی که آروم دستمو از کنار استخر ول میکردم و آروم میرفتم وسط استخر!روز بروز بهتر پیشرفت میکنی.یکی از سرگرمیات اینه که دست مامانو بگیری و تاتی تاتی کنون دور خونه رو بچرخی.قربون اون راه رفتنت برم که گاهی اوقات بدون اینکه بخوای  دنده عقب  حرکت میکنی.روز بروز شیطونی هاتم بیشتر شده .این شبا که بابا مهدی دیر میاد خونه بهانه گیر بابایی شدی  و شبا سخت میخوابی.لثه  ها  و دندونا هم که نگو...دوتا دونه دندون تا حالا در آوردی.فکر کنم همین روزا سومی هم جوونه بزنه.خدایا شکرت بابت این عزیزی که بهم دادی تا این شبا مونس تنها موندنا مو و دیر وقت خونه اومدنای بابا مهدی باشه،گو اینکه باباجون اینا تنها مون نمیگذارن.ولی دخترم ممنون که هستی.امروز پلیسو یاد گرفتی و با سر بهمون میفهموندی که پلیس گفته برین برین!ادای خانم رو هم در می آری.سعی میکنی ای شیطون رو کامل بگی ولی فقط تا ایش اولش میای دماغ و مو و تا حدودی هم دهنت رو میشناسی.بعضی وقتا انقد میپرسی این چیه کچلم میکنی.عاشق تبلیغاتی علی الخصوص لوسی.از تیتراژ سریال زمانه بدت میاد کلا از هر برنامه تلویزیون که توجه مارو به خودش جلب کنه خوشت نمیاد.عاشق آهنگ برقص آ محسن چاووشی هستی و حسابی باهاش برقص میای جونم.هرجای خطرناکی رو که به خیال خودم راهشو میبندمو ایمن میکنم بلافاصله یه چیزی جایگزینش میکنی که اصلا به عقل جنم نمیرسه که اون ممکنه خطر داشته باشه.خوشبختانه با کابینت کار نداری یعنی فکر کنم چون کابینتا دسته ندارن نمیتونی بازشون کنی اما فقط منتظر یه فرصتی تا در باز بمونه و بدویی حیاط.خیلی وقتا هم میری پشت پنجره وا میستی و بیرون و گنجشکارو نگاه میکنی وقتی میپرن برام گنجشک پر بازی میکنی.نمیدونی چقد کتاب دوس داری مخصوصا کتاب سلیمون،بابا سلیمون رو.ولی در کل من ازت خیلی ممنونم که با اینکه خیلی شیطونی های قشنگ قشنگ داری اما از کارات عاصیم نمیکنی.خیلی دوست داریم گلم.