یک روز خوب کنار دریا(!)
دیروز بابا مهدی یه طور برنامه ریزی کرد تا سه شنبه روز وقتش خالی باشه و مارو ببره دریا(!)سد اکباتان .البته چند سال پیش بابا مهدی ما رو برد کنار سد یه جای عالی ولی ما از تو روستای یلفان رفتیم و بعد اون راه و بستن تا اینکه این دریا رو هفته پیش خاله سپیده اینا رفته بودن و عکس گرفته بودند و ما هم از بابا خواستیم تا مارو ببره اونجا.خدا روشکر مامان جون اینا همیشه پایه تفریح هستند .خاله اینا هم اومدن.خیلی خوش گذشت.نهار ماهی کباب برده بودیم .خیلی خوب بود.انقد گرسنه بودیم که یادمون رفت عکس بگیریم و زود خوردیمش.خانم گل نسای شیطونم که سر نهار غذای خودشونو بلوکه کرده بودند و عین موش یواشکی دستشو میکرد تو غذای من بنده خدا و همه چی و بهم زده بود یا ماهیم غیب میشد و از دهن ایشون سر در میاورد یا قاشقم نیست میشد و تو کاسه ایشون پیداش میکردم.قربونش برم تا تونست شیطونی کرد.
کلی بدو بدو از اینو به اونور...دنبال جوجو ها.با بابایی رفت کنار آب سد .با باباجون و دایجون رفت سراغ ذغالا.با ماها ماهی میذاشت رو توری.سوهان عسلی ها رو خرد میکرد،واسه همه ماشینایی که رد میشدن دست تکون میداد نانای میکرد و...
اینم شیر بعد از نهار کنار آب که کلی میچسبه:
البته هنوز شیطنت ها ادامه داره و گل نسا خانم میخواد دوربین و بگیره.
اینم موقع جمع کردن وسایل که ایشون رو خارج از محدوده قرار دادن تا با قد ریزه میزه شون زیر دست و پا نمونن!
اونشب تولد خاله بود.همه خبر داشتن الا خود خاله.دایجون میخواست غافلگیرش کنه.واسه همین شام دعوت شدیم خونه مامان جون(؟)از تولد عکس نداشتم که بذارم.حالا هروقت عکسارو از خاله گرفتم میذارم برات خانومی.در کل خیلی روز خوبی بود .خیلی خوش گذشت.