گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

بابایی سلام ما اومدیم....

1394/3/15 18:14
نویسنده : مامان گل نسا
651 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز برای اولین بار از وقتی که گل نسا خانم سر پاهاشون واستادن و با حوصله رفتیم مغازه پیش بابایی.یکساعتی ظول کشید ولی به گل نسا خیلی خوش گذشت.خیلی که میگم خیلیه ها!انقد که حتی وقتی لیز میخورد و زمین میخورد میخندید به خودش.کلی شیرین زبونی کرد و با همه مشتری ها حرف میزدو گاهی حرفاشونو تکرار میکرد.بین شکلاتا میدویید و پاشنه بلندی میکرد و مشتشو پر میکرد شکلات .حالا بماند که خانم گل ما دستاش کوچولوئه و  یکی دوتا بیشتر نصیبش نمیشد.خلاصه انقد خوشحال بود که بغل همه میرفت و با همه دالی میکرد یه بند از ته دا میخندید.وای نمیدونی وقتی ببعیا رو از پشت شیشه یخچال دید .انقد ذوق داشت و محکم به شیشه میکوبید ببعی ببعی میکرد انگار  اونا اون تو گیر افتادن و صدای اینونمیشنون.خلاصه خوش گذشت.تازه بیشترم خوش گذشت وقتی بابایی شام بردمون شکوفه الوند غذای خوشمزه هم بهمون داد.

 

 

اونروز کلا خیلی خوب بود ظهرش هم با نهال کلی تو حیاط کیف کردین.ساعت بدون نظم و پوشک .تا دلتون خواست آب بازی خاک بازی جوجه بازیو... داشتین علی الخصوص نهال که چشم مامانشو دور دیده بود  و با مامان بزرگش اومده بود حیاط.سطل آب و خالی کرد رو سرشو رفت نشست وسط باغچه....حیف که از بازیتون عکس نگرفت که بذارم برات مامانی....ولی عکسای مغازه و شام رو حتما میذارم.

این آخری چلو ماهیچه خوشمزه شکوفه الوندهخوشمزهخوشمزهخوشمزهتشویقمحبت

پسندها (2)

نظرات (0)