گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

دختر یکسال و هفت ماهه ما چطوره؟؟؟؟

1394/6/11 16:28
نویسنده : مامان گل نسا
604 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم.خیلی وقته که برات هیچی ننوشتم آخه خانوم کوچولو همه وقت مامانشو مال خودش میکنه.یه چیز دیگه هم هست از وقتی کار کردن و شروع کردم،دیگه وقت نمیکنم خیلی بهت سر بزنم.ولی الان یه چندروزی به خاطر مسائل اداری تعطیله منم اومدم اینجا.

قریبا دیگه یکسال و هفت ماهتونه و شما کم کم داری تبدیل میشی به یه طوطی کوچولو.دو سه روز پیش یهویی بدون هیچ پیش زمینه ای برگشتی گفتی مش ت با...

وقتی ذوق و شوق مارو دیدی همینجوری ادامه دادی پریروزم خواستی بکنیش عمو مجتبا ولی سر ت موندی و دیگه نکرار نکردی.گذاشتی حنما به وقتش.به قول بابا اینهمه اسم آسون چه اسم سختیم پیدا کردی واسه گفتن.

الانم قراره بریم پارک با آناهیتا و مامانش قرار داریم.

یه چنروزی یعنی دقیقا از روز جمعه آبریزش داری.جمعه خیلی شدید بود.شنبه بردیمت دکتر صبا همون سیتریزین و استامینوفن اگه تب کردی و قطره کلرور سدیم و تجویز کرد الان که سه شنبه است بهتری ولی ابریزشت هنوز قطعه قطع نشده.مامان جون معتقده سردیت کرده؛نمیدونم ولی راستش منم امروز یه کم روغن کنجد چکوندم تو بینیت اگه طبیعتت مثل خودم باشه که هست!زودی خوب میشی ان شا الله....آرام

به اسب سواری و پیتکو پیتکو علاقمند شدی رو کمر بابا سوار میشی و دور خونه رو میچرخی.اونروز باباجون بنده خدا مجبور شد در حالیکه شما به گردنش آویزون بودی از سجده پاشه!!!!

خدایا شکرت دخترم روز به روز شیطون تر میشه.الان دیگه ماشالله خودت دمپایی هاتو میپوشی در و باز میکنی شالتم میندازی رو دوشتو میری حیاط دور دوز.پله هارم خودت تنهایی میری پایین.

اونروز خونه مامانجون حاضر یراق شده بودی و خودت تنهایی میخواستی پله هارو بری پایین.اونجا هم پله ها بیشتر ه هم بلند تر و خطرناک تر از پله  های خودمون.البته مامانجون که هواتو داشته باشه خودت تنهایی میای پایین.ازت میپرسم شما قبلا خودت تنهایی پایین رفتی که الان میخوای تنهایی بری.میگی اره میگم کی میگی شنبه میگم چجوری میگی اینجوری:دستتو از نرده ها میگیری و یه پاتو میذاری رو پله.بهت گفتم اونموقع هم اینهمه بار بندیل داشتی و از پله پایین رفتی.یه نگاه به شال و ساک اسباب بازیهات کردی و دنبال من برگشتی خونه.فکر کنم متقاعد شدی که فعلا امتحانش نکنیدلخور

قایم موشک بازی تو که دیگه نگو.موشی شدی که...

یه شال میندازی رو سرت میای دنبالم میگی مامان نیست.منم مجبورم کل خونه رو دنبال شما بگردم تا پیداتون کنمآخرم خودت خودتو نشون میدی انقدر که سخته.بعضی وقتا رم میری اشپزخونه کنار یخچال قایم میشی.خونه مامنجونم فقط پشت در اتاق خواب جای قایم شدنته.وای ساعت داره 5 میشه.ما قرار داریم و شما هنوز خوابی باشه تا بعد.

 

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان راحله
12 شهریور 94 16:50
ماهگردت مبارک خانومی