گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

ماشاالله دخترم داره بزرگ میشه!

امروز دخترم کاملا واضح ددددد میکرد.دو سه روزه برای ارتباط برقرارکردن مخصوصا وقتی سر کیف باشی یا خیلی برای ارتباط با شخص مورد نظر مشتاق باشی جیغ میکشی اونم چه جیغایی!!!!!!!!!!!!هرچی طرف عزیزتر جیغا شادمان تر عزیزترینم.مثلا دیروز و باغ دایی امیر بودیم.بابا جون بنده خدا هر بار که از پیشت رد میشد باید باهات حرف میزد و شما هم براش با نازو غمزه لبخند میزدی والا با بنفش ترین جیغایی که بلد بودی حواسشو جلب خودت میکردی بچه کوچولوی من!چند روز پیش میخواستی بابا رو صدا کنی با کلی زحمت و سرخ شدن بالاخره تک هجایی ب رو دوبار تکرار کردی.یا وقتی رفته بودی سروقت نعناهای تو باغچه بابا و خاله ازت پرسید چی میچینی خیلی خوشگل با آهنک نعنا گفتی نه نه؛که همه همون نعن...
16 شهريور 1393

دخترم روزت مبارک

سلام دختر نازم روزت مبارک عزیزم.... اینم هدیه اولین روز دختر شماست عزیز دلم.اگه بدونی چقدر دوستش داری!وقتی پوشیدم تنت و خودتو تو آینه دیدی نمیدونی چه جیغی کشیدی مامان!خاله و مامان جونم از شادی شما حسابی تعجب کردن!مدام دامنشو تو دستت میگرفتی و از خودت صداهای قشنگ قشنگ در می آوردی...نمی دونی چقد خوشحالم که انقد دوستش داری گلم. مبارکت باشه... ...
6 شهريور 1393

لالایی سروده باباجون

این لالاییو همین امشب وقتی باباجون داشت گل نسا رو مبخوابوند سرود و قراره همین جوری با همین ترجیع بند "گل نسای من خوابیده" ادامه پیدا کنه.شما هم اگه دوست داشتین تو بسطش کمک کنین آی هاپوا(هاپو ها)دعوا نکنین          گل نسای من خوابیده آی پیشیا (پیشی ها) شلوغ نکنین   گل نسای من خوابیده آی جوجه ها جیک نزنین         گل نسای من خوابیده آی کلاغا قار نزنین       گل نسای من خوابیده راستی یه چیزی!دختر مامان 2 روزه توپ بازی میکنه؛خیلیم دوست داره.توپ رو براش قل میدم تند تند پا میزنه و برام پسش میفرس...
26 مرداد 1393

گل نسا و نیم سالگی

دخترم امروز و امشب بهم خوب اجازه و فرصت آپ کردن وبلاگتو دادی.ازت ممنونم.واسه همین میخوام شعاع اپسیلون شش ماهه شدنتو هم برات بزارم تا بزرگ شدی جزئیات نیم ساله شدنت رو هم بدونی. دوازدهم مرداد: شما با کمک تکیه گاه میشینی و دیگه با صورت نمیای رو به پایین.البته هنوز ثبات نداری ولی میتونی تعادل خودتو حفط کنی و نیوفتی! یه مقداریم با شیشه کنار اومدی!باز کامل نمیخوری ولی بدون امتحان کردنش هم پرتش نمیکنی. شبم با امیر حسین کوچک رفتیم پارک ارم.ولی شما هیچکدومتون قد شهربازی نبودین!!!!!!!!!! سیزدهم: چون شما تمام شب رو نذاشتی مامان وبابا ی دو شب بیخوابی کشیدتون بخوابن صبح جل و پلاسمونو جمع کردیم و رفتیم خونه مامان جون...
21 مرداد 1393

وقایع اتفاقیه یه پنج شنبه جمعه!!!!!!!!!!!!

هفته گذشته گذشته پنج شنبه بود که مامان عشرت زنگ زد و گفت عمو ایمان رفته واسه گل نسا خانم یه پیراهن گرفته، که...؟پاشو امروز شال و کلاه کن برو عوضش کن.از قرار معلوم عمو مهمونای برزوکی رو برده تو شهر بگردونه ازین لباس خوشش میاد و برای گل نسا میگیردش.گفتم باشه ولی راستش اونروز قصد کرده بودم که از خونه بیرون نرم چون گل نسا تازه تازه داره به زود خوابیدن عادت میکنه و وقتی بیرون باشیم خوابش میگیره و نمیتونه بخوابه پس خوابزده میشه.از طرفیم بابا مهدی اونشب عروسی دعوت داشت و ما اگه خونه میموندیم باید تا دیر وقت تنها بمونیم..حالا بماند... طرفای ساعت 6 زنگ زدم عمو ایمان و با هم قرار گذاشتیم بیست دقیقه بعد اولای میرزاده عشقی! از وقتی میدون بعثت ریختن ب...
21 مرداد 1393