گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

ماشاالله دخترم داره بزرگ میشه!

1393/6/16 1:41
نویسنده : مامان گل نسا
203 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دخترم کاملا واضح ددددد میکرد.دو سه روزه برای ارتباط برقرارکردن مخصوصا وقتی سر کیف باشی یا خیلی برای ارتباط با شخص مورد نظر مشتاق باشی جیغ میکشی اونم چه جیغایی!!!!!!!!!!!!هرچی طرف عزیزتر جیغا شادمان تر عزیزترینم.مثلا دیروز و باغ دایی امیر بودیم.بابا جون بنده خدا هر بار که از پیشت رد میشد باید باهات حرف میزد و شما هم براش با نازو غمزه لبخند میزدی والا با بنفش ترین جیغایی که بلد بودی حواسشو جلب خودت میکردی بچه کوچولوی من!چند روز پیش میخواستی بابا رو صدا کنی با کلی زحمت و سرخ شدن بالاخره تک هجایی ب رو دوبار تکرار کردی.یا وقتی رفته بودی سروقت نعناهای تو باغچه بابا و خاله ازت پرسید چی میچینی خیلی خوشگل با آهنک نعنا گفتی نه نه؛که همه همون نعنا به گوششون رسید جیگرم.نشستنت هم دیگه درست شده تا وقتی دنبال شیطونی نری یا دوست داشته باشی بشینی میشینی و بازی میکنی.داره یواش یواش پاییز میرسه و شما هنوز سینه خیز حرکت نمیکنی.مامان جون معتقده که تو هم مثل مامان و خاله ات سینه خیز و دوست نداری و یه دفعه میخوای چهار دست و پا حرکت کنی.نمی دونم! اما تو جای خودت دایره ای میچرخی،دنده عقبت هم بدک نیست؛به محض اینکه میخوابوننت زمین هم هی سرتو از زمین بلند میکنی و میخوای بشینی و تا حالا فقط دو  بار موفق شدی ،اما دست از تلاش برندار عزیزم مطمئن باش به همین زودیا خیلی راحت انجامش میدی .دیگه از غلتیدن هم نمیترسی زیاد این رو اون رو نمیشی ولی هروقت هم خسته بشی دیگه به کمک برای غلتیدن احتیاج نداری.وای گل نسا امیر حسین نمیدونی چه جیگری شده و چقد با نمک سینه خیز میره دیگه کم کم داره باسنشو برای چهار دست و پا رفتن از زمین بلند میکنه...وای که این روزا نوزادی و روزای اول تولدت  رو چقدر نزدیک حس میکنم و چقدر دور به خاطر میارم گلم!

پسندها (3)

نظرات (2)

مامانِ بهار
17 شهریور 93 1:21
ماشالله به دختر ناز و شیطون
مامان نازنین زهرا
20 شهریور 93 23:08
روزی برسه که بگی مادر یه کم آروم بگیر مثل دخمری من