گل نسا مامانی شده...؟
امروز گل نسا خانم از صبح که از خواب پاشده بود دوست نداشت تنها بمونه.فکر کنم داره دندون درمیاره،آ خه قبل ازین گل نسا انقدر بیقرار نبود.(گاهی وقتا خیلی بی تاب میشه حتی نمیتونه بخوابه یعنی میخوابه اما انگار یه چیزی از خواب بیدارش میکنه!؟) تا ساعت یازده – دوازده پیشش موندم ولی نه، انگار دست بردار نبود خانم کوچولو! بعد فهمیدم که دوست نداره بخوابه و میخواد تو بغلم بشینه منم رفتم روروئکشو آوردم و گذاشتمش تو اون.اولش دل نگرون بودم که نکنه زود باشه اما مامان امیر اعلا گفته بود که از دکتر سوال کرده و گفتن از 5 ماهگی میشه از روروئک استفاده کرد.آخیش خدا خیرشون بده که ساختنش آخه چرا میگن ازش استفاده نکنید.بالاخره حداقل یه ربعی تو اون نشست و من تونستم افطارم و درست کنم.
بعدش خسته شد و دوباره اومد بغلم.خانم کوچولو امروز کلا مامانی شده بود حتی موقع لالا بعدازظهرش هم وقتی از پیشش پا میشدم زود چشمای نازشو باز میکرد.آخرش سپردمش به بابا و خودم رفتم آشپزخونه ربع ساعت نشد که دیدم بابا گل نسا بغل اومد دنبالم. کوچولو خانم بغل مامان ساکت میشد.آخرش دیدم نمیشه زنگ زدم مامان جون و قرار شد باباجون بیاد دنبالمون بریم خونشون آخه اون ساعت بابا دوباره برگشته بود مغازه؛تازه اونموقع بود که شیطون خانم خیالش از ددر و اومدن باباجون راحت شد شروع کرد با بالش زیر سرش بازی کردن. بدون همبازی،بدون مامان!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟