ذهن مشوش یه مادر کلافه
سلام امروز میخوام از دخترم بنویسم
از دوندون دخترم که دیگه هممونو کلافه کرده.بیا بیا بیرون بیا.............
ولی خوب چه فا یده.چند وقتیه که گل نسا خانم همه چی رو گاز گاز میکنه و هر روز بدتر از دیروز چیز میز میبره دهنش بیقراری هاشم خیلی اذیت میکنه بعضی وقتا شبا با جیغ و داد بیدار میشه و این بیدار شدنا تا چند بار تا صبح و حتی یک ساعت یه بار تکرار میشه.من اصلا آدم صبوری نیستم.یعنی ازین صبورا که میریزن تو خودشونو هیچی نمیگن نیستم طاقتم خوبه ولی صبر ندارم حالا بگذریم دیشب بد خوابیدم باز کلافه ام ! اما وقتی صبح میشه وگلی خانم یه لبخند میزنه و تلاشاشو برای سر پا واستادن شروع میکنه یادمون میره که دیشب بهمون چی گذشته.از طرفی هم این رنگ پوستش برای ما دردسر شده.بعضی وقتا با یه لیوان آبم دل درد میگیره.هنوزم هنوزه ما ماهی یه شیشه گریپ میکسچر و خالی میکنیم.دیگه خودشم میدونه تا قاشق و شربت و میبینه بادهن باز منتطر میشینه.دکتر گفته تا سیزده ماهگی هم بعضی بچه ها دندون در نمیارن .شکر خدا آزمایش خونم دادیم کمبودی در کار نیست.وای از آزمایشگاه براتون بگم.دوبار ازش خون گرفتن واسه چهارتا آزمایش کلی گریه کرد انقدر که تمیخواستم بذارم دومی رو بگیرن اگه بابایی نبود شاید برمیگشتم ولی خوب.....میدونین من ازون مامانای لوس نیستم که وای وای بچم اوخ شد ولی اون ساعت واقعا فقط یه چیز از ذهنم میگذشت :خدا به داد دل اون مادرایی برسه که یه پاشون دکترو یه پاشون بیمارستان واسه بچه های کوچولوشون