نه منفی تا نه مثبت
دخترمون نی نی و نیس به دایره لغاتش که قبلا فقط ددر بود اضافه شده تقریبا یه هفته ای میشه که دیگه مامان نمیگه. وقتی یه چیز جدید یاد میگیره حافطه قبلی لغاتش دیلیت میشه تا یه چند وقت بعد ریست بشه...تنها دددر پا برجاست.نینی خاله مریم اومده دنیا 29 آبان انقدر کوچولوئه که نگو.2.900 به دنیا اومده اسمشم آناهیتا ست.روز شنبه رفتیم خونشون عیادت تا عصر که اونجا بودیم نی نی رو یاد گرفت.تاسوعا هم انقد مامان جون باهاش تمرین کرد تا یاد گرفت نیست و بگه...بابا کو؟نییییس!خاله کو؟نییییس!و...
روز عاشورا دخترمون نه ماهش تموم شد و امروز نه ماهو دو روزشه و ما دوتایی باهم از منفی 9 ماه و دو روز تا مثیت نه ماه و دو روز رو طی کردیم .خدا رو شکر!الان که به پشت سرم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود و شیرین گذشت!ولی نمیدونم چرا انقدر این خاطرات دور به یادم میاد.و شاید خیلی از جزییاتشو به سختی به یاد بیارم.ولی همه چی مثل یه خواب و خاطره خوش وقتی بهشون فکر میکنم از شادی پرم میکنه!
گل نسام شیطون شده و تازگی ها میخواد که باهامون بازی کنه دیگه گریه هایی که ما دلیلشو نمی فهمیدیم کاملا از بین رفته با هامون پای سفره نه ببخشید وسط سفره میشینه و غذا میخوره.میدونین ما سفره پهن میکنیم ولی همه چیزایی که باید تو سفره باشن بیرون از اونه وگل مامان وسط سفره جا خوش میکنه و گوش به زنگ فرصت تا اولین شی ممنوع رو برداره برانداز کنه تکون بده و بذاره دهنش.
راستی یه چیزی امیر حسین دستش بد جور سوخته شب جمعه 6 محرم رفته دنبال شیطونی وو از غفلت مامانش سو استفاده کرده و به بخاری نزدیک شده و دستشو چسبونده به شیشه بخاری و...هر چار تا انگشت و برآمدگی های کف دستش تاول زده بود و دکتر براش پانسمان کرده تا دست زمین نذاره...تا یه هفته دیگه هم انگار باید پانسمان داشته باشه.طفلکی ...این اتفاق حال همه رو بیشتر از همه عمو مجتبی رو گرفت و شب هفتم که عمو نذری داره همه حسابی کلافه بودن.خدارو شکر که اتفاق بدتری نیفتاد....
به خاظر همین حادثه همایش شیر خوارگان هم نبود و ما اونجا فقط امیر اعلای مو طلایی رو دیدیم.