عملیات امداد و نجات
خوش بحال شمایی که پچه هاتون میذارن براشون چیز بنویسید.این دختر ما که تلویزیون کامپیوتر و لپ تاپ موبایل و تبلتو فبلت و همه چی براش شده هوو تا پاشون میاد وسط یا گریه میکنه یا میخواد شریک بشه و ما هم که پدر و مادر ه با فرهنگی هستیم و به خلاقیت فرزند مون بسیار اهمیت میدیم قید همه رو میزنیم و با دخترمون وقت میگذرونیم. حالا بگذریم ،پریروز دخمله رو با هزار زور خوابوندم با موفقیت سر جاش گذاشتم (آخه میبینی خوابش برده ها عمیق عمیق هرچی تو بغلت این لا اون لا میکنی بازم خوابه ولی همینکه میذاری زمین تازه میفهمی که ادای خواب و درآورده؛یعنی خودشم دوست داشته بخوابه ولی خوابش نبرده و دوباره روز از نو روزی از نو....)که صدای ویز ویزززز یه مگس تو سرم نشست.بی توقف دوییدم سمت اتاقش و سریع پشه بندشو گذاشتم روش و خوشحال و خندان رفتم پی کارم.نیم ساعت نشده بود که گفتم سری بهش بزنم.الهی دورش بگردم تعجب کرده بودم که چرا کمک نخواسته و تنهایی عملیات امداد و نجات راه انداخته و خیلی خونسرد داشت خودشو از زیر پشه بند نجات میداد.بی سرو صدا و دوربین به دست واستادم تماشا اول اروم لبه پشه بندو جمع کرد زیر گردنش و خودشو هل داد بالا !سرشو که درآورد دست راستشو که نزدیک لبه بود بیرون برد با کمک شونش دست راست پشه بند و داد بالا و دست چپشو آزاد کرد و با هردو دست پشه بند و هل داد تا رو کمرش و یه نفس عمیق کشید یهو چشمش به من افتاد با خندش قند تو دلم آب شد همه اینا یه ربعی طول کشید شایدم بیشتر...خواستم ضبط قطع کنم و برم بعنوان جایزه تلاشش بغلش کنم که متوجه شدم اصلا دکمه ضبط و نزدم....
عکسا آرشیوین و هیچ ربطی به تلاش اونروز نداره!